تحلیل تجربه اپوزیسیون از دیدگاه اثرگذاری بر وضعیت

در کنفرانس همگامی جمهوری خواهان در روز ۷ آوریل، آرش سرکوهی از تجربه‌ی کار سیاسی نسلی که انقلاب ۵۷ را رقم زد گفت و یادآور شد به خوب و بدش کاری ندارم اما آنها فوت و فن را یاد گرفته بودند. به گفته ایشان، نسل‌های جوان‌تر امکان این را نداشتند چون جمهوری اسلامی سرکوب شان کرده است!

متاسفانه آن‌قدر درباره اثر گذاری چپ‌های شریک در فاجعه‌ی انقلاب ۵۷ از سوی سلطنت‌طلبان مبالغه شده، این باور غالب را پیش آورده که گویی با یک نیروی کلیدی در وقوع انقلاب از نظر عاملیت سیاسی و استراتژیک آنها روبرو بوده‌ایم. 

حتی یک‌بار دقیق‌تر نمی‌گویند کدام بخش از انقلابیون ۵۷!؟ آنی که انقلاب اسلامی را به شکل کلیدی رقم زد، هم‌اکنون نزدیک به نیم قرن می‌شود که با همراهی حامیان اسلام‌گرای خود از طیف‌های گوناگون روی چاههای نفت و گاز ایران نشسته است. نیروهای چپ اعم از کمونیست‌ها، فداییان، توده‌ای‌ها و روشنفکران وابسته بیشتر نقش تسهیل کننده و پذیرنده وضعیت در ایجاد مشروعیت رهبری خمینی داشتند.

حتی احزاب کُرد هم گرچه نقش نزدیک به صفر در شکل‌گیری انقلاب داشتند اما به خوش آمدگویی رهبر مذهبی شیعه رفتند. احزاب ملی‌گرا شامل پان ایران و حزب ایران و باقی نیز همین‌طور. نقش ملی‌مذهبی های مشهور پس از جبهه فراگیر اطراف خمینی، نقش کلیدی شماره ۲ را داشت. شامل نهضت آزادی و چهره‌هایی چون ابراهیم یزدی، بازرگان و سحابی‌ها که به تئوریسین اسلام گرای خود علی شریعتی وابسته بودند. آنها به ویژه در خارج از کشور با بازیگری کنفدراسیون دانشجویان، توانسته بودند اعتماد خمینی را جلب کنند و همین سبب ساز شد که در تشکیل دولت موقت، نگاه غالب در توزیع قدرت در اجرا به آنها می‌رسد.

این موضوع ضمنا یادآور این نکته کلیدی نیز است که هر کس در پیشامد انقلاب و به نتیجه رساندن مشارکت‌ها در دوره انتقالی، نقش اول تا سوم کلیدی را دارد همان‌ها هم قدرت را تسخیر خواهند کرد و این ژست‌ها که گاهی جسته گریخته شنیده می‌شود همه با هم تا صندوق رای، رفراندوم، انتخاب نوع حکومت، غالبا بر اساس تجربه‌های تاریخی حرف گزافی بیش نیست!

من نمی‌دانم آرش سرکوهی از کدام فوت و فن آموخته شده می‌گوید. اساسا نسلی که قربان صدقه سیاسی خمینیست‌ها و مشروعیت بخش به رهبری او بود تا دو دهه در اروپا و امریکا انگاری که چماقی به سرش خورده گیج می‌زد. جمهوری خواهان غالبا مسلمان به طور پراکنده دسته جات سیاسی این جا و آن جا در اروپا ایجاد کرده بودند ولی اولین حزب از نوع کاملا ساختارمند توسط داریوش همایون (حزب مشروطه ایران) سال ۹۴ میلادی در غرب تاسیس شد. سلطنت طلبان گرفتار بی‌کفایتی و نامعلومی رضا پهلوی شدند و حتی اگر می‌توانستند و می‌خواستند قدمی پیشروی کنند در آشوب ذهنی اقدامات رضا پهلوی خنثی شدند.

از سابقه و عملکرد حزب چپ ایران (فداییان سابق) و خروجی‌های سیاسی آنها هیچ ردپایی وجود ندارد. حتی جنبش مهسا هم نتوانست در آنها و پس از آخرین نشست مهمی که داشتند تلنگری ایجاد کند و در همین نشست همگامی هم عمدتا اظهار نظرها و فعالیت سیاسی شان مخالفت با رضا پهلوی و شعارهای تکراری است.

می‌ماند تک چهره‌های جمهوری خواهان قدیمی که مدتی تلاش کردند سامانه مشترکی با پادشاهی خواهان ایجاد کنند که پس از چندین بار شکست به تشکیل شورای مدیریت گذار در سال ۲۰۱۹ منجر شد. شورایی که عملا نقشی در سیاست دوره انتقالی بر خلاف نامش ندارد.

حلقه اطراف علی افشاری و روحانی چی‌هایی که اخیرا و پس از قطع امید از حسن روحانی به او پیوستند نیز بیشتر بیانیه نویس و فعال حقوق بشری هستند و مدام با اتنیک اتنیک گویی تلاش دارند جمهوری خواهی را آن سو تقویت کنند. طیف ملی‌مذهبی‌ها نیز شریک عاطفی این گروه‌ محسوب می‌شود.

احزاب کُردی نیز گرچه مشارکت اثر گذاری در فرآیند انقلاب ۵۷ نداشتند در عراق و اروپا طی دو دهه درگیر آشوب سیاسی و سرکوب توسط جمهوری اسلامی در کردستان و قتل‌عام حامیان یکدیگر در کردستان تا ترور رهبران کلیدی خود در اروپا بودند و اساسا پس از سال ۲۰۰۰ میلای نیز رکوردی ویژه از ساخت قدرت یا برنامه سیاسی برای ایران در آنها مشاهده نمی‌شود.

سیاست های احزاب کرد عموما یک رقابت سیاسی را در مذاکره با جمهوری اسلامی برای پذیرش سیاسی نیز نشان می‌دهد. گرچه حزب دموکرات پس از سال ۲۰۰۰ و به قتل رسیدن رهبرانش از این موضوع فاصله گرفت اما حزب کومله همین یکی دو سال پیش مذاکرات محرمانه‌ای با جمهوری اسلامی در نروژ داشت تا شاید به یک سیاست بنیادی احزاب کرد که پذیرش خودگردانی آنها توسط حکومت مستقر است دست یابد. هنوز هم این سیاست در شاخه جوانان پژاک نزدیک به پ‌ک‌ک در ترکیه دنبال می‌شود.

بیانیه آخر آنها پس از جنبش مهسا ناظر به تایید همین سیاست است که دنبال براندازی نیستند و اگر حکومت اسلامی به آنها خودگردانی در کردستان بدهد حاضر به همکاری سیاسی با جمهوری اسلامی هستند. 

من نمی‌دانم آرش سرکوهی دقیقا از کدام فوت و فن می‌گوید. اما خلاصه‌ای از سرگذشت سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در غرب و ۳۰ سال گذشته، هیچ نشانی از تجربه سیاسی یا دست‌کم تحولی در اقدام سیاسی ندارد. 

نسل جدید که بخشی از آنها ۷۸، بخشی دیگر سال ۸۸ و پس از آن از کشور خارج شدند عمدتا در همراهی و جذب شدن در ساختارهای ورشکسته سابق دچار مسمومیت شدید ذهنی و سیاسی شدند و گرچه بین آنها افراد متخصص و شایسته کم نیست اما در باورمندی به چیزی که ممکن است روزی کار کند، گرفتار شده‌اند.

گرچه سرکوب امنیتی جمهوری اسلامی به شکل های متنوع، نسل من را با چالش جدی برای بقا در اثر گذاری در سیاست انتقالی روبرو کرده است اما در عین حال، فقدان پشتوانه و جای پای مشخص از نسل پیشین بیشترین تاثیر را در هرج و مرج نیروی سیاسی جوان‌تر از نظر ذهنی داشته است. در همین کنفرانس همگامی یکی از سخنرانان خطاب به شرکت کنندگان می‌گوید چندین سال است که در نشست های گوناگون کنار هم جمع می‌شویم و هیچ تغییری در چهره‌های اصلی احزاب و سازمان های شما مشاهده نمی‌کنم. بعد شما تصور کنید ما قرار است از خالد عزیزی و مهدی فتاپور که حاضر نیستند صندلی های قدرت در احزاب شان را رها کنند فوت و فن و مرام دموکراتیک سازی بیاموزیم.

یکی از سخنرانان که استاد دانشگاه نیز گویا هستند در مصاحبه با دویچه‌وله از راست افراطی می‌گوید و انگاری راست و چپ در ذهن او یعنی راست پادشاهی خواه و چپ یعنی جمهوری خواه. حتی نمی‌داند در همان جمعی که شرکت کرده جمهوری خواهان کانزرواتیو نیز حضور دارند. اگر به این وضعیت دقیق‌تر نگاه نشود، تکرار نتایج مشابه و کارآفرینی در سیاست همچنان تنها عامل فلاکت سیاسی خواهد بود.