چهار ستون انکار ناپذیر دوران انتقالی که با آن روبرو هستیم

یک پیش‌فرض در زنجیره‌ی روایت‌های گذار سیاسی وجود دارد که حداقل‌های ضروری اما کلیدی را گوشزد می‌کند. عاملان تغییر در نمونه‌های تاریخیِ همین موج سوم، عموما خود را موظف به دانستن همه پاسخ‌ها نمی‌دانستند. استدلال این پیش‌فرض در پارلمان موسسان، عدالت انتقالی و دولت موقت نهفته است. 

اما حداقل‌های چه کسی و طبعا اینجا حداقل های نیروی پیشران کلیدی در سیاست است که می‌خواهد تغییر را نمایندگی کند. آنهایی که می‌توانند مساله را به درستی تعریف کنند و در تعریف مساله، روی اضطرارها، ضرورت‌ها و الزامات اقدام برای ایران، توصیفی و هنجاری بیاندیشند. این موضوع نیازمند ‌پترن‌های آزمون پس داده، با دوام و معتبر در تفکر سیاسی است.

چفت و بست مساله‌گشایی در موضوع نمایندگی سیاسی بر اساس فلسفه سیاسی با صفات بالا تولید می‌شود و در نهایت قطب نمای اقدام سیاسی در اجراست. بر همین مبنا اندیشه انتقالی، مطالبه محور نیست، بلکه آفریننده‌ی سیستم پایدار است که از ارزیابی یک پترن قابل اعتماد به دست آمده است. مثل لیبرال دموکراسی و کانستیتوشنال ناشی از آن که سنگ بنای دموکراسی غالب غربی است. 

مساله بعدی، روایتی است که از فلسفه سیاسی خود ارائه می‌کنیم. در این باره قاعدتا تجربه های تاریخی از دموکراتیک سازی، تاریخچه مبارزات از دوره میانه و همین‌طور یک دهه‌ی گذشته برجسته می‌شود. اینکه درک شود در تحلیل تاریخی دستاوردها یا رنج‌ها و حتی نهادهای ریشه‌دار چگونه قرار است با برخی عناصر مذهبی و سیاسی خداحافظی کنیم، به نظرم نقطه آغاز ساخت روایت است.

مساله سوم ساخت مشروعیت است که به نظرم در مرحله آغازین، مشروعیت رویه‌ها (Procedural Legitimacy) و در نقطه‌ی رونمایی از سازماندهی، مشروعیت عملکردها (Performance Legitimacy) بسیار ملموس و قابل اتکاست. گرچه در بخش دیگری برای گسترش و توسعه مشارکت سیاسی، می‌توان یک سیستم انتخابات با اهداف خاص نیز ابداع کرد. این موضوع هم می‌تواند سه‌گانه اساسی برای تولد مشروعیت تلقی شود. باقی منابع مشروعیت برای ما به نظرم به دلایل تاریخی و امتناع های شکل گرفته قابل استخراج نیستند.

مساله چهارم سازماندهی است که قطعا لیدرشیپ استراتژیک خواهد داشت و کارگزاری در سیاست را تعریف می‌کند و راه خود را از کارآفرینان وضعیت جدا می‌کند. این سازماندهی با خصوصیات ویژه‌ای که دارد می‌تواند چشم‌انداز استراتژیک وضعیت را تهیه کند. اهداف استراتژیک را از اهداف عملیاتی جدا نماید و بر روی مخاطرات ایران که در بخش اول یاد شد، تمرکز کند. 

اندیشه گذار یک تئوری فرآیند سیاسی است که مطلقا بر عاملیت سیاسی، متغیرهای وابسته به اقدام سیاسی و سناریوهای محتمل با وقوع بالا تکیه دارد. بر این مبنا که چشم‌اندازهای فروپاشی سناریوها کوتاه‌مدت و در راه‌اند اما مسائل ۴ گانه در بالا را از کار نمی‌اندازند. این موضوع بسیار اهمیت دارد که مبنای ۴ گانه بر اساس تقطیر خردمندی در سیاست و اقدام ساخته شود که سقوط چشم‌انداز، تنها به عنوان وضعیتی برای تغییر اهداف عملیاتی یا کمتر، اهداف استراتژیک در نظر گرفته شود نه انحلال سازماندهی! 

اما بلاک های حداقلی دارند ساخته می‌شوند و بلاک‌های باقی‌مانده در مناطق تاریک نیز تعریف خواهند شد.