
شکاف های پژوهشی دورهی انتقال سیاسی را شناسایی کنیم. اگر یک مرکز، اتاق فکر یا اندیشکده نتواند به شما استراتژیک بگوید که شکافهای دانش وضعیت (research gap) در کجا قرار دارند، تیم های عملیاتی، توانایی های خود را در جای بیهوده یا بیرون از اولویتها مصرف میکنند. به ویژه در زمان بحران، آنکه میتواند از مرگ پیشگیری کند احتمالا باید بتواند به این پرسش در دوران انتقالی پاسخ توصیفی نیز بدهد و نیروی تمام کننده ایجاد کند و از عاشورایی شدن وضعیت جلوگیری نماید.
رهبری تغییر (change leadership)
مدل توصیفی تغییرات یا مفهوم رهبری تغییر که در دیدگاه سیاسیام قرار دارد از مسالهگشاییِ موضوعات چالش برانگیز ایران آغاز میشود. باید درک کنیم گرچه منظره سیاسی_اجتماعی کلانی که با آن روبرو هستیم، رویاهای جوامع متنوعی را در تضمین زیست مدنی و سیاسی دنبال میکند، با موضوع همبستگی اجتماعی آشناست و حفاظت بی چون و چرا از حقوق فردی را ارزش بنیادین خود میداند و اقتصاد بیآینده کنونی را که در فقر و نبود دانش فنی، هر روز عمق بیشتری مییابد، درک میکند. و در عین حال به این موضوع آگاه است که همه پاسخها نزد او نیست و از ساده سازیها در اندیشیدن به راهحلهایی که نتیجهای جز انفعال و آرمانشهر جویی ندارند پرهیز میکند.
فهم این عناصر و تمایزِ آنها کمک میکنند که دو اصل راهبردی را در نظر داشته باشیم. ما میخواهیم یک: ملموس و اندازهگیری شده پیشروی سیاسی کنیم و برای انجام آن دو: به ساخت سیاستِ دربرگیری (Inclusion) نیاز بنیادی داریم. از این جهت دایره شمول یاران استراتژیک ما در ساخت نیروی سیاسی در دوران انتقالی، جامعه مدنیِ عامل است که از دل آن بیرون آمدهایم و آگاهیم که در نظارت یک دولت مستقر دموکراتیک زندگی نمیکنیم و مطالبهی مدنی معنا ندارد و از این جهت اراده گرایانه در اندیشه تسخیر قدرت، براندازی نظام مستقر اسلامگرا و تعریف یک سیستم جایگزین از حکمرانی دموکراتیک هستیم تا بخشی از خواستها در اساسی گرایی محقق کنیم و بخشی دیگر را در یک نظام حقوقی_سیاسی دموکراتیک که رویای تاسیس آن را داریم دنبال کنیم. بر این مبنا به عنوان مثال حق بدن یک اصل کانستیتوشنال تعریف میشود و مدلهای دستیابی به آن و تضمین در اجرا، یک پارادایم از پیشنهاد حقوقی در اجرا و یا حزبی است.
این همان نقطهای است که جامعه هدف تعریف میشود. بسیاری از فعالین در زمانه عسرت، زمان بسیار طولانی را عامدانه یا ناآگاهانه صرف این موضوع میکنند که بین آنانی که در ایران زندگی میکنند و آنانی که به ناچار ترک میهن کردهاند، حقوق یا شایستگی جداگانهای برای مشارکت در تغییر تعریف کنند. این مرزبندی و تقویت آن، خواست استراتژیک حکومت در انشقاق نیروهاست و باید از آن فاصله گرفت.
اما برای متفاوت عمل کردن همچنان نباید از نظر دور داشت که نیروی عامل در میدان تغییر، دو منبع برای یارگیری دارد. نیرویی که فرصت و منابع گستردهای از پتانسیل ها را در اختیار دارد یا میتواند آنها را فراخوانی و فعال کند و نیرویی که میتواند پتانسیل های اندیشیده شده را به هدف عملیاتی در اجرا تبدیل کند. در هر دوی این منابع، یاران استراتژیک و جامعه هدف ما، همه شهروندان مخالف و معترضِ عاملی که تعریف میشوند میخواهند در یک مشارکت سیاسی، فارغ از مکانِ زندگی خود نقش کلیدی ایفا کنند. از این جهت ممکن است سازماندهی لیبرال در جایی، وزنههای بیشتر خود را به نسبت اقدام استراتژیک در ایران تعریف کند و در جایی از نیروهای عامل در بیرون از ایران بهرهمند گردد.
پس از شناسایی جامعه هدف در یک سازماندهی، توانمند سازی و ساخت ظرفیتهایی که محتمل های قوی در اهداف عملیاتی هستند در کانون توجه و اولویت قرار میگیرند. ارائه آموزشها و دانش سیاسی و همینطور منابع و مهارت های کلیدی که میتوانند به کمک جامعه هدف بیایند، ما را در برابر تجربههای باتلاقی از گذشته محافظت میکنند.
سیاست گذاریها در این باره نیازمند رویکردی سازشگر و سازگار جویانه با ایدههای متنوعی است که از پایینترین کانون های مشارکت به تیم رهبری استراتژیک منتقل میشوند. اینکه تیم اقدام بتواند پلتفرمی برای پاسخگویی به نیازها و داینامیک های در حال تحول باشد و برای بازخوردها و ارزیابیهای مستمر خود را مهیا کند، مدل یادگیرندگی سازمان را تضمین میکند و به افراد تصمیمساز امکان اعتماد سازی میدهد و این تنها از راه ارائه فرآیندهای شفاف از تصمیمگیری و احترام به ارتباطات شکل گرفته در جامعه هدف، امکانپذیر خواهد بود.
در این مسیر، تعارضها ناگزیر است و آنانی که توانایی حل تعارض را در چرخههای پایدار جستجو و تضمین میکنند، امکان اندازهگیریِ پیشروی سیاسی را تضمین میکنند.
پنج شکاف پژوهشی از دانش براندازی
شکاف های پژوهشی در براندازی حکومت اسلامی در ایران از درک و شناسایی جامعه هدف آغاز میشود و اراده گرایانه میتواند رهبری تغییر را دستکم روی کاغذ بیاورد. درباره اپوزیسیونی که در این باره نظارهگر تحولات خونین به ویژه از سال ۲۰۱۷ تا آزمون حیاتی سپتامبر ۲۰۲۲ بوده است حرفی و انتظاری دیگر وجود ندارد و این تلنگرها بیشتر متوجه فعالینی است که در تردیدها برای ایجاد پارادایمشیفت یا ادامه در وضعیت موجود به سر میبرند. در نگاه بسیاری از آنان این “تعامل پیچیده اجتماعی” (به گفته هانتینگتون) ناخواسته یا شاید ناآگاهانه حتما باید شامل همان دربرگیرندگی (inclusion) در دوران استقرار دولت دموکراتیک باشد. در واقع انتظار برای یک مرجع جعلی ساختن از اعطای حقوق است. در این تئوری ها، گمگشتگی و مغالطات لغو اقدام موثر وجود دارد.
به این ترتیب که چشمانداز اهداف استراتژیک که کلان سرزمینی است با اهداف عملیاتی که ویژهی نیروی سیاسیِ کارگزار در سیاستِ دوران انتقالی است، خلط میشود. در این دیدگاه اقلیت از هر نوع خود را برابر یک نیروی مرجع تصور میکند که الزاما باید و میتواند تضمینهای لازم را فراهم کند تا دربرگیرندگی اجتماعی عینیت یابد. مخاطبان آنان نیز با این فکر که امکان اعطای چیزی را که ندارند اما تصور میکنند دارای آن هستند، وارد این گفتگوهای بیحاصل میشوند. این خلط و خطای فاحش در تماشای چشمانداز، بعضی را تا آنجا پیش میبرد که حتی به جلب خرسندی و همراهی اسلامگرایان از شهروندان عادی تا نظامیان را شامل میشود.
بخش دیگر خطای فاحش در جایگیری و جاگذاری سیاستهای دوران انتقالی در سیاستگذاری خیابان است. برای تفکیک و تمایز در مثال میتوان یادآوری کرد که همهی مناطق ایران در یک چشمانداز استراتژیک انتقالی، جامعهی هدف محسوب میشوند اما در اهداف عملیاتی تنها تهران است که تغییرات تسخیر قدرت در آن اتفاق میافتد. نبود درک سیاسی این موضوع حیاتی، بسیاری از معترضان را در اعتراضات متعدد سالیان گذشته در معرض هزینههای سنگین و بالا قرار داده است. به ویژه اینکه حتی پوزیشن هدف عملیاتی تهران نیز در ایده تجمعات محله محور در اعتراضات سال ۱۴۰۱ پیش از آنکه محقق کننده یک استراتژی در نتیجه گیری باشد، جامعه هدف عملیاتی را تبدیل به نقاط قابل کنترل توسط سیستم سرکوب کرد.
بنابراین گام اول شکافهای پژوهشی، رد پیشفرض های پذیرفته شده در سیاست گذاری خیابان، ارزیابی مجدد و بررسی کارآمدی روش های پیشین است. سیاستگذاری نوین خیابان باید بتواند انگارههای پژوهشی را با هدف تمرکز جمعیت عامل در نقطهای استراتژیک از تهران، تیمهای پشتیبانی در انسداد مسیر انتقال نیروهای سرکوب و همچنین تیمهای خرابکاری در مدیریت شهری برنامه ریزی کند. از این جهت، قبل از آنکه فراخوان محور عمل کنیم، استراتژی محور میاندیشیم. این مثلث کلی نتیجهگیری است و ارزیابی زمان پایداری نیروهای معترض در خیابان و همچنین سناریوهای متفاوت با احتمال پیشآمد بالا، بخش دیگر این پازل نتیجه گیری هستند.
گام دوم شکاف های دانش خیابان مبتنی بر سیاست های ارتباطی بین نیروهای مشارکت کننده در خیابان و تیم های ارتباط عملیات است. تیم های ارتباط عملیات، میتواند شامل تیمهای مذاکره کننده با نمایندگان ارتش و نمایندگان سرکوب برای انتقال قدرت، تحت یک پروتکل دقیق ساختاری و واگذاری از پذیرش، بازداشتها و ادغام توصیف شود. همین طور تیمهای نمایندگی وضعیت شهری برای حفظ امنیت نظامی و اقتصادی و تیمهای مذاکره با سفارت خانه های اصلی در شناسایی وضعیت تازه، قابل ارزیابی است.
گام سوم از شکافها استراتژیهای رسانه در پیشبرد اهداف عملیاتی و استراتژیک جنبش و همچنین مدیریت افکار عمومی است.
گام چهارم شکافهای پژوهشی در استفاده از فنآوری است. استفاده از فنآوری های دموکراسی دیجیتال میتوانند راههای امن و اعتماد ساز در تضمین دهندگی برگزاری انتخابات و همه پرسی را فراهم نماید. برای مراحل اول اهداف عملیاتی نیز، فنآوری میتواند روی برنامه های برپایی اینترنت دیرکت تو سل از استارلینک یا دیگر امکانها متمرکز شود.
گام پنجم شکافها، تئوری سیاسی برپایی حکمرانی لیبرال در تضمین آزادی مشارکت سیاسی همه طیفها به عنوان بنیادی برای تاسیس و تشکیل پارلمان موسسان است.
این پنج گام از سازماندهی از اولویت های همزمانی پیروی میکنند و در کنار دیگر موارد یاد شده، بلاک های مناطق تاریک را به سمت روشنایی هدایت میکنند.