
در اقدام نظامی نزدیک اسراییل بر ضد جمهوری اسلامی، پیش فرضِ ظاهرا میهنی، قرار بر بمباران و کشتار غیر نظامیان فرضِ قطعی شده پنداشته میشود و از ایرانیانی که نقشی در این تصمیم گیری ندارند میخواهند که نشان دهند کجای این گروهبندی ایستادهاند. در یک اقدام متشکل کمپینی شکل گرفته تا به ما تحمیل شدگان وضعیت بگوید باید یک قضاوت اخلاقی را نسبت به دو عامل دارای مسوولیت بپذیری! (حکومت اسراییل و حکومت جمهوری اسلامی)
مناقشهها و درک ۵ مغالطه از جنگ اسراییل و جمهوری اسلامی: ۱- جدای از درخواست و انتظار همراهی برای این پذیرشها، نوعی فرافکنی از مسائل بنیادین وضعیت انتقالی سیاست نیز دیده میشود، به این ترتیب که گروههای مرجع شامل روشنفکران و گروههای سیاسی چون نتوانسته اند راهی برای مدیریت سیاسی بحران بیابند مخاطب را به سمت خطای فاحش فکری به نام شاه ماهی قرمز (Red Herring) سوق میدهند.
شاه ماهی قرمز تاکتیک انحرافی قدرتمندی است که اولین بار از طرف ویلیام کوبت در ۱۸۰۷ مطرح شد. در این مغالطه تلاش میشود که با استفاده از بوی تند ماهی یا یک بوی قدرتمند، شامّه سگهای تعقیب کننده خرگوش را منحرف و گمراه کند. در این وضعیت، گمراهی برای مساله اصلی، بنیادین است و با استفاده از تکنیک هایی که میتواند حواس پرتی موفق ایجاد کند، به مخاطب با ایجاد مسائل نامربوط گفته میشود آنچه اکنون حیاتی است، موضع گیری شما برای نه گفتن به جنگ است! و اگر مخاطب بپرسد که وظیفه شما برای ارائه یک برنامه سیاسی یا مقابله با بحران چیست از پاسخگویی یا طفره میروند یا آن را به تاریخ و موقعیت نامعلومی موکول میکنند. شما میپرسید برای زنی که روی خاک کشیده میشود، تحقیر و بازداشت شده است چه راه حلی دارید البته اظهار تاسف خواهند کرد، یک هشتگ در شبکههای آنلاین در حمایت از زنان میدهند و بعد بر میگردند سر این موضوع که اکنون در حال تجربه یک حمله نظامی عن قریب هستیم و جنگ تنها مساله اصلی وضعیت است.
۲- در مسالهای که دو عامل دارای مسوولیت داریم (حکومت اسراییل و حکومت اسلامی)، ایجاد مسوولیت برای شهروندانی که باید حتما حامی یکی از طرفین باشند ناشی از ۴ مغالطه اساسی دیگر در اندیشهی انتقادی است:
_خطای نسبتدهی (Attribution Bias): این یک تعصب شناختی رایج است که شامل نحوه ارزیابی افراد از اقدامات دیگران میشود. افراد معمولاً اقدامات خود را به عوامل خارجی نسبت میدهند در حالی که اقدامات دیگران را به شخصیت یا قصد آنها نسبت میدهند. اگر انتظار میرود که شخص سومی دارای تعصب باشد، ممکن است بیشتر احتمال دهد که رفتار یک طرف را به شخصیت آنها نسبت دهد در حالی که رفتار طرف دیگر را به شرایط نسبت دهد، که میتواند عدالت و بیطرفی را به خطر بیندازد. (لی راس و ادوارد ای جونز ۱۹۷۰)
_خطای انصاف (Fallacy of Fairness): این خطا زمانی رخ میدهد که فردی احساس حق به جانبی در عدالتی را دارد که ممکن است الزامی نباشد یا فرض کند که زندگی باید به طور ذاتی عادلانه باشد. انتظار داشتن از یک شخص سوم برای داشتن تعصب اخلاقی به دلیل موقعیت یا ارتباط آنها با یکی از عوامل مثل باور میهنی به مقابله با جنگ در برابر اسراییل میتواند شامل باور اشتباهی باشد که این وضعیت باید به طور ذاتی به نفع یک طرف تعریف شود و چون این عدالت ذهنی ادراک نشده است پس ممکن است شما دچار ناسپاسی به میهن شده باشید.
_تعصب تأییدی (Confirmation Bias): اگر انتظار میرود که شخص سوم، یک طرف را به دلیل باورها یا نظرات قبلی خود در مورد عواملی مسوول ترجیح دهد این موضوع منجر به جمعآوری یا توجه به انتخابها یا اطلاعاتی درباره او شود که باورهای پیشین وی درباره مثلا اسراییل یا جمهوری اسراییل را نیزتأیید کند. به عنوان مثال اگر اکنون شما موافق حمله نظامی اسراییل به جمهوری اسلامی هستید، پس با اقدامات پیشین دولت اسراییل که در جایی ممکن است جنایتکارانه باشد بنابراین موافق هستید! (پیتر واسون ۱۹۶۰)
_ترجیح درون گروهی (In-group Favoritism): اگر شخص سوم با یکی از عوامل بیشتر از دیگری همانندی داشته باشد، ممکن است تعصبی به سمت آن فرد نشان دهد دقیقاً یک خطای منطقی نیست، بلکه یک تعصب اجتماعی است که در آن افراد اعضای گروه خود را به کسانی از گروههای دیگر ترجیح میدهند. (هنری تاجفل، تئوری هویت اجتماعی) در واقع از یک شخص سوم برای داشتن انتظار تعصب اخلاقی بدون شواهد کلیدی، یک تعصب شناختی است که بر اساس ارتباطات ادراک شده یا اقدامات گذشته به جای تجزیه و تحلیل بیطرفانه از یک موقعیت، به مخاطب ارائه میشود. این انتظار میتواند قضاوتها را تیره کند تا مخاطبان کمتر در مورد حقایق اصلی و بیشتر درباره هویتها یا روابط ادراک شده با دیگر افراد درگیر شوند.