مثلث بنیادین در یک پردازش انتقالی از سیاست و جنگ

هر سیستم انتقالی، مبتنی بر اندیشه‌ی استراتژیک سیاسی و نوعی سازماندهی است. گاهی این سازماندهی، ممکن است شامل مدل‌هایی از همبستگیِ نیروهای متنوع تعریف شود و گاهی صرفا یک یا چند مدل سازماندهیِ پارتنرشیپ یا همسو برای اجرایی کردنِ خواسته‌ی خیابان در تبدیل کردنِ انرژی خیابان به تسخیر قدرت است. گذار مبتنی بر اندیشه و بدونِ نوعی حتی ابتدایی از سازماندهی، محکوم به آشوب، شکست و تعلیق‌ها ست و پیشاپیش تسخیر قدرت را به تقدیر یا روند طبیعی رویدادهای سیاسی واگذار می‌کند و مدیریت انتقال قدرت را در نامعلومی و بی‌ثباتی از ریسک شدید در امکانِ وقوع failed state  قرار می‌دهد.

وقتی به کیان و پیوستگی سیاسی یک کشور از دیدگاه قانون اساسی بنگریم و لایه‌های مختلف از تاسیس دموکراسی را در ساختار سازمانی از نهادها بررسی می‌کنیم با سه کلمه‌ی بنیادین در تعریف روبرو می‌شویم: حاکمیت (Sovereignty)، دولت (State) و حکومت (Government). نگارش قانون اساسی کشورها در تعریف دولت_ملت، عموما با اشاره به حاکمیت آغاز می‌شود، در ادامه دولت تعریف می‌شود و در نهایت، حکومتی که تبیین کننده‌ی اجرایی دو کلمه‌ی پیشین است توصیف می‌شود. این نوشته قرار است نگاهی پیشینی به آنچه مطلوب و خواسته‌ی آزادیخواهان از هر سیستم انتقالی است، نگاهی بنیادی بیاندازد.

حاکمیت یا Sovereignty چیست؟

حاکمیت، مبنای بنیادین نظری در حق حکومت کردن است. این یک اختیار نهایی سیاسی است که در دموکراسی‌ها و از راه قانون اساسی، از طرف ملت به دولت (State) واگذار می‌شود تا بتواند بر اساس قلمرو سرزمینی و سیستم حکمرانی، مفهوم نمایندگی سیاسی را تثبیت کند. حاکمیت بر این مبنا بر اصل استقلال کشورها در دو بخش تاکید دارد. استقلال سرزمینی و استقلال در تصمیم‌گیری. این دو اصل، فرآیند مشروعیت بخشی به اقتدار (authority) سیاسی را تضمین می‌کنند. حاکمیت به یک ملت، این اختیار را می‌دهد که شکل اجرا و ساخت سیاست را بدون دخالت خارجی، مستقلا تعریف کند و مطمئن شود که در روند جاری سازی سیاست‌ها چه توصیفی و چه تجویزی، تنها ملت است که اراده‌ی سیاسی خود را جاری می‌کند و در فشار یا تحمیل یک نیروی خارجی قرار ندارد. موضوع چهارمی که در تعریف حاکمیت وجود دارد این است که اگر موارد پیشین از تعریف به درستی پیش روند، توانایی دولت در توسعه‌ی اساسی گرایی (constitutionalism) آنچنان که در بنیاد تفکیک قوا از مونتسکیو می‌خوانیم افزایش می‌یابد. نهادهای فرعی و زیر شاخه با قدرت و سرعت بیشتری ساخته می‌شوند و سنگ بنای یک دولت_ملت در دموکراسی تبیین می‌گردد. مسلما مراد سیاسی از دولت در این جا که به اشتباه در زبان فارسی، غالبا به نهاد اجرایی تعبیر می‌شود نیست. همچنین عموما دیده می‌شود که در فضای سیاسی ایران از حاکمیت به معنای حکومت استفاده می‌شود که این نیز استفاده‌ی نادرست و بی‌توجهی به بار معنایی حقوقی و سیاسی کلمات در زبان فارسی است.

زمانی که مردمان یک سرزمین بر اساس مکانیزم های تغییر، پیروزی یک جنبش را رقم می‌زنند، یا اینکه هنوز موفق نشده‌اند اما برای آن می‌کوشند، در واقع تلاش می‌کنند تا حاکمیت را تصرف و از نو تعریف کنند. حقی که امکان حکومت کردن را به آنها می‌دهد تا تعریف تازه‌ای از نظر کلان تصمیم سازی سیاسی را محقق کنند. حتی فصل هفتم منشور سازمان ملل وقتی به گزینه حمله نظامی منتهی می‌شود، در یک تعریف حقوقی و سیاسی برای تغییر رادیکال از برهم زدنِ کانون حاکمیت فعلی است که انباشت جنایت را رقم زده است.

دولت یا State چیست؟

دولت بر خلاف تصور عمومی بین ایرانیان، نهاد ریاست جمهوری نیست. دولت، کیفیت و چگونگی یک حاکمیت را در فرم نهادی خود تعریف می‌کند. دولت مبتنی بر خاک است یعنی اعلام می‌کند که قلمرو سرزمینی برای اراده سیاسی یک حاکمیت ملی کجاست و جمعیت داخل آن چه کسانی هستند! نهادمحوری دولت مشخص می‌کند که حاکمیت ملی قرار است در پناه یک سیستم قانونی، ابزارهای ساخت و امکان حکومت کردن را فراهم نماید و شرایطی را تعریف می‌کند تا اقتدار آن به کمک پلیس و ارتش تضمین شود. دولت به عبارتی دیگر، سیستمی تعریف می‌شود که پاسخگوی امنیت و پلت‌فرم ساخت سیاست در فرآیند دموکراتیک سازی و ثبات است. دولت با حکومت متفاوت است. حکومت‌ها در فرآیند تغییرات یک نمایندگی سیاسی ممکن است دگرگون شوند اما دولت، این‌گونه نیست و ثبات نهادی_مفهومی خود را حتی در تغییرات نهادی از قوه اجرایی تا قانونگذاری و نهاد عدالت، حفظ می‌کند.

نکته‌ای که اینجا خوب است یادآوری شود، ارتباط دولت و جنگ با دشمن خارجی است. در جنگ‌های کلاسیک همواره هدف بنیادی، تصرف یک State به معنای خاک در مرحله اول برای ایجاد ماندگاری قدرت نیروی مهاجم در آن خاک است.

در جنگ کلاسیک، نهاد دولت گاهی به طور کامل متلاشی می‌شود و گاهی نیز به عنوان سیستم اجرای حاکمیتِ نیروی مهاجم به خدمت گرفته می‌شود و در تاریخ معاصر نیز عمدتا اقدامات تهاجمی، شکل الحاق سرزمینی دارند و سرزمین تهاجم دیده در نهاد دولت مهاجم ادغام می‌شود. به عنوان نمونه ایرانی در تاریخ حمله‌ی چنگیز مغول به ایران، زیر ساخت نهادی که می‌توان به معنای امروزی از آن به دولت، تعبیرش کرد، ساختار دیوان سالاری خوارزمشاهی بود. مغول‌ها پادشاه یعنی حکومت را از قدرت حذف کردند اما از همان تشکیلات دیوانی و جذب مقامات دیوانی برای اداره‌ی قلمرو ایرانی استفاده کردند.  جنگ قاجارها با روس‌ها نمونه‌های الحاقی از تصاحب خاک دولت ایرانی محسوب می‌شوند که پس از آن در تسلط سیستم دولتی روسیه تا زمان فروپاشی شوروی در دسامبر ۱۹۹۱ ادامه داشت. تهاجم نظامی عراق به ایران در ۱۹۸۰ و همین طور حمله به کویت در سال ۱۹۹۰ شاید آخرین بازمانده از نمونه‌های جنگ الحاق سرزمینی هستند که در آن‌ها قصد برانداختن دولت کشور مقصد، مشهود است.

نمونه‌های مرتبط با جنگ دوم از طرف رایش سوم، نمونه‌های الحاق سرزمینی اما بدون حذف دولت هستند. در این جنگ‌ها و حملات نظامی که با قدرت بی چون و چرای نظامی نازی‌ها علیه کشورهای اروپایی آغاز شد، ضمن الحاق سرزمینی، از دولت کشورهای تصاحب شده به عنوان سیستمی برای اداره‌ی امور جاری آن کشورها استفاده می‌شد.

اما جنگ‌های دوران جدید غالبا چنین نیستند و کودتاها و حملات نظامی عمدتا برای تغییر حاکمیت آن کشورها انجام می‌شود و نه دولت‌ها. تغییر یا تضعیف شدید حاکمیت‌ها پس از این جنگ‌ها همواره منشا ظهور و ساخت دولت‌هایی شده است که پس از آن نظم جدید سیاسی را در آن مناطق تعریف کرده‌ است. نمونه حمله نظامی جورج بوش پسر به افغانستان و عراق یا ائتلاف شورای امنیت به یوگسلاوی سابق، نمونه‌های مشهور این تعاریف در جنگ‌های مدرن هستند. درک این تمایزها از جنگ به مشاهده گران امروزی کمک می‌کند که گزاره‌های منطقی بیان وضعیت را به درستی توصیف کنند و از افتادن در گذاره‌های پوپولیستی مربوط به جنگ دوری کنند.

حکومت یا Government چیست؟

حکومت‌ها نیروی اعمال یک حاکمیت هستند. به این معنا که حکومت، ساختاری است که بر اساس مفهوم دولت در یک کشور سازماندهی می‌شود تا بتواند مطلوبات یک حاکمیت را عینی یا اجرایی کند. در یک دولت، سیستم قانونی به نام قانون اساسی غالبا وجود دارد و نمایندگی سیاسی در ابتدا و بر اساس آن ساخته و تعریف می‌شود. نمایندگی سیاسی که برآمده از تبیین حاکمیت قانون در دولت است برای حکومت کنندگان تعریف می‌‌کند که محتوا و فرم اداره‌ی کشور چیست و حکومت کنندگان ضروری است که بر اساس محتوای قانونی تعریف شده، فرم اجرایی را در سازماندهی مناسبات سیاسی کشور، آنچنان که حاکمیت ملی در قانون اراده کرده، عملی نمایند. حکومت‌داری، دریافت یا واگذاری اختیار و مدیریت سیاسی به افراد بر اساس ساختار دولتی تعریف شده است. بر این مبنا حکومت‌ها در دموکراسی‌ها می‌تواند به هر سه نهاد دولت، چه قانون گذار، چه قضایی و چه اجرایی اطلاق شود. بر حسب موقعیت ممکن است زمانی بگوییم حکومت و منظورمان نهاد اجرایی باشد و زمانی دیگر به نهاد قضایی اشاره کنیم. بنابراین آنچه روشن است و تمایز مفهومی ایجاد می‌کند حکومت‌ها در شکل یک نهاد اجرایی می‌آیند و می‌روند اما مفهوم نمایندگی سیاسی برگرفته از دولت، ثابت می‌ماند.

درک مفاهیم سه‌گانه از حاکمیت، دولت و حکومت در دوران انتقال سیاسی به یک دموکراسی از این جهت اهمیت دارد که بازیگران دوران گذار درک کنند آنچه را که غایت چشم‌انداز تغییرات رادیکال است، تغییر در تعریف حاکمیت است. بازخوانی حاکمیت، هدف همه انتقال‌های سیاسی چه مدنی و چه خشونت‌بار است. اما موضوع کلیدی که وجود دارد این است که اراده‌ی سیاسی که می‌تواند استراتژی آن را تدوین کند باید توجه کانونی خود را بر مداری چندگانه و سیال نگاه دارد تا بر اساس سناریوی سیاسی ویژه‌ی ایران دریابد که پترن‌ وضعیت انتقال سیاست و تسخیر قدرت در ایران چیست؟ چه شباهتی بین تغییرات اروپای شرقی و موقعیت کنونی ما وجود دارد که می‌توانم از آن استفاده کنیم؟ چه ‌پترن‌هایی، پترن موقعیت انتقالی ما نیستند و تا چه اندازه، آمادگی و پذیرش برای ریسک‌های انتقالی در وضعیت ویژه را داریم!؟