پس از مرگ ابراهیم رییسی و چشم‌اندازها

در مقاله نجات ایران، پیش‌تر اشاره کرده بودم که چشم‌انداز های تحمیلی از وضعیت، به ما اجازه‌ی برنامه‌ریزی استراتژیک و بلند مدت نمی‌دهند. یک سازماندهی لیبرال، نهایتا و خوش‌بینانه ۳۶ ماه فرصت اقدام و آماده سازی دارد و واقع‌گرایانه ۱۸ ماه. چشم‌انداز تحمیلی با اولویت بالا به نظرم فروپاشی بود و در مرحله بعد، تغییرات آرایش سیاسی و استحاله در ساختار پس از یک جنگ یا حمله‌ی نظامی یا تسویه حساب های امنیتی است. اما این موضوع، پیش‌تر از فروپاشی اقتصادی با خطر جنگ شروع شد و با قتل ابراهیم رییسی جلو رفته است.

گام‌هایی که با افشاگری های مالی در تخاصم بین ذی‌نفعان سیستم از حذف لاریجانی‌ها کلید خورد، تا بر ملا کردن باند شرارت و فساد مالی قالیباف جلو رفت و با اولویت بالا گزینه‌های جدی از جانشینی علی خامنه‌ای را هدف قرار داد. در تحلیل آینده‌ی جمهوری اسلامی باید در نظر داشت که ساختار سرکوب بر منطق رفع تعارض و ایجاد اطاعت مطلق شهروندان و تاب‌آور برای خودش کار می‌کند و هیچ‌گونه مدارایی با شهروندان حتی برای آینده در آن تعریف نشده است.

همه‌ی تحلیل‌هایی که می‌گویند سیستم کنونی قرار است بن سلمانی یا پوتینی باشد بی‌پایه و بر مبنای یک قیاس بی‌ربط منطقه‌ای و خوش‌بینانه نوشته می‌شوند. آینده ایران در فصل‌های سه‌ماه‌ی پسین، متاثر از پیامدهای قتل ابراهیم رییسی، بسیار بی‌ثبات ادامه خواهد داشت. سیستم توتالیتر تاب‌آور جمهوری اسلامی به سمت ایجاد یک اقتدار بدون تعارض حرکت می‌کند. اینکه جامعه یا متغیرهای دیگر به او اجازه‌ی پیشروی در چنین سیاستی را می‌دهند یا خیر، موضوع دیگری است.

جبهه‌ی فراگیر مخالفان جمهوری اسلامی باید از خوش خیالی‌ها نسبت به آینده ایران دست بردارد. نبود شناخت نسبی از ماهیت سرکوب و اقتدار سبب شده است که براندازی و سازماندهی برای آن که من آن را منطقه‌ی رویارویی نام‌گذاری کرده‌ام در تعلیق بماند. بر همین مبنا و خوش‌بینی‌های کاذب، جایگزینی ها برای پس از جمهوری اسلامی نیز تعریف نشده و پا در هواست. رویارویی با جمهوری اسلامی متکی بر محتوای ساخت قدرت و سیاست است که منشا سازماندهی لیبرال در اجراست. کسانی که برای رویارویی، استراتژی سیاسی ندارند، بازیگران وضعیت نیستند، مضحکه و مخل وضعیت‌اند.

مخالفان عمدتا بر اصول تکیه می‌کنند تا استراتژی سیاسی، عمدتا بر فرم‌ها متمرکز هستند تا محتوای یک جایگزینی پس از تسخیر قدرت. یکی دیگر از دلایلی که منطقه رویارویی را معلق نگه داشته، عدم گرایش به پترن جایگزینی در محتوای لیبرال دموکراسی است. مخالفان جدی جمهوری اسلامی باید از مجادله در فرم‌های مدیریت سیاسی دست بردارند و ضمن ارائه تحلیل تاریخی از دستاورد آغازین توجه به آزادی در انقلاب مشروطه، برای نجات ایران و دموکراتیک سازی، روی محتوای آینده‌ی ساخت State بیاندیشند. ما باید درک کنیم که آفرینش اساسی‌گرایی (constitutionalism) نقطه‌ی اصلی در جاری سازی عدم تمرکز قدرت است. باید درک کنیم که حکمرانی خوب در کنار همه‌ی این مفاهیم، حاکمیت قانون را که برآمده از حاکمیت ملی (national sovereignty) است، می‌تواند به تاسیس آزادی بیانجامد و نمایندگی سیاسی را تعریف کند.