
قیاسها و پترنهای دوره انتقالی
قیاس بدون احتیاط و بیپروا، سمّ مهلکِ درک پدیده در تحلیل و شناخت است. زمانی که ناگزیر برای اولین اقدام استراتژیک به پترنها روی میآوریم، به دنبال این هستیم که شاخکهای یک طرحواره را که اکنون عینی است به پدیدهی زنده و در معرض درد خود یعنی ایران بچسبانیم. پترنها در بسیاری از اقدامات، راه کوتاه شده و در اجرا، پیشگیری از اختراع چرخ است و البته همیشه بستگی های خود را دارد.
قیاسها و به تبع آن پترنها میتوانند فهم تحلیل را عمومی کنند. پیوندهای معنادار بین رویدادهای ساختاری در اجرا را به ما نشان میدهند و ظرفیت اجرا و روندهای تاریخی را ملموس میکنند. برای تحلیلگران ایرانی اما در شرایط پیشا انتقالی سیاست، به روشنی مشخص است که تعصبات پایدار، شناخت نادقیقی در درک سیستم سرکوب رژیم اسلامی ایجاد کرده است. به گونهای که سادهانگاری ها سبب شده تا تفاوتها و تمایز های تاریخی دیده نشوند و به درستی درک نشوند. این رویه پس از چند دهه منجر به نتیجهگیری های نادرست و گمراه کننده از پترن های دورهی انتقالی شده و به نظر میرسد خدشه وارد کردن بر آن بسیار سخت و ناامید کننده شده است.
شاخکهای انطباقی قیاس:
۱- المنت های بازهی تاریخی ۲- المنت های ساختاری ۳- المنت های عملکردی
هر نوع قیاس در تحلیل، قرار است برای ما ضمن اینکه شباهت پایدار و قابل انطباق با سوژه ایجاد کند، به این موضوع برای یک تصمیم گیرنده نیز پتانسیلهایی در چشمانداز فراهم کند. اگر تلقیها در یک قیاس نتواند شاخکهای انطباقی خود را از نظر تاریخی، ساختار و عملکرد بیابد، یک قیاس نامربوط است و نمیتواند در اینجا که اکنون داریم این موضوع را نسبت به یک وضعیت انتقالی در سیاست ارزیابی میکنیم، دادههای مناسبی را در اجرا پیش و روی ما قرار دهد.
به همین دلیل اینجا قصد ندارم که شرارت رژیم اسلامی را از نظر اخلاقی در قیاس بررسی کنم، واقعیت آن است که ما در نتیجهگیری ها به دیوار خوردهایم و ترجیحم این است که به جای ارزش گذاری و اندازهگیری میزان شرارت، همه چیز را در چگونگی تحلیل بر اساس قیاس و پترنهای موجود در اجرا برای ساخت سیاست رویارویی با حکومت اقتدارگرا بررسی کنم.
۱- المنت تاریخی
نمونههای تاریخی که در جهان ایرانی بسیار محبوب هستند از شیلی گرفته تا لهستان و آفریقای جنوبی ویژگی های تاریخی خود را دارند. این پترنها ضمن اینکه به ما یادآوری میکنند درک عاملیت در سیاست از سوی مخالفان شامل تئوری پردازها، استراتژیستها و رهبران تا چه اندازه بر نتیجه گیریها تاثیر مستقیم دارند، ما را مجاب میکنند از ساده سازی های تاریخی پرهیز کنیم. ساده سازیها خطر نادیده انگاری تفاوتها و تمایز وضعیت تاریخی را به همراه دارد. وقتی یک تئوری در شرایط متعصبانه، تبدیل به فکت تاریخی برای اقتباس میشود قیاسهای نامربوط را میسازد و بر اساس آن نتیجهگیری های نادرست شکل میگیرد و موجب گمراهی تاریخی از این همانی در مقایسه پدیده های تاریخی میشود. آنچه عموما در اروپای شرقی از انتقال به دموکراسی اتفاق افتاد معلول روند دموکراتیک سازی در روندی تاریخی است که به نام پاییز ملتها در اروپای دهه نود میشناسیم. سقوط دیوار برلین، پایان جنگ سرد و سقوط پی در پی رژیم های کمونیستی، به نوعی یک پدیده procedural رویهای از تاریخ تغییرات کلان سیاسی و منطقهای است و اساسا بررسی آن انتقالها بدون نظر گرفتن این تغییرات کلان در صفحه اندیشه و تاریخ از پایان دههی ۸۰ و تعمیم قطعی موفقیتهای آن به یک بازهی تاریخی متفاوت، یک اشتباه فاحش منطقی است.
۲- المنت ساختاری
نمونه شیلی، یک پترن قابل توجه از نظر اجرای یک روند فروپاشی کنترل شده از نظر قضایی است. رتیگ ریپورت (Rettig Report) که به نام گزارش کمیسیون ملی حقیقت و آشتی شیلی نیز شناخته میشود، بخشی از تلاشهای دولت شیلی برای بررسی و مستندسازی نقض حقوق بشر در دوران دیکتاتوری نظامی آگوستو پینوشه بود. در واقع همه آنچه که زیر عنوان انتقال به یک دموکراسی میشناسیم بر اساس مشارکت نیروهای سیاسی داخل کشور و یک پیشنهاد قضایی انتقالی در ساختار دولتی صورت گرفت. در نمونههای اروپای شرقی نیز همین روند ساختاری از نمایندگی احزاب، اتحادیهها و سازماندهی وجود دارد. به عبارت دیگر، ساختار نسبت به فشار همبستگی و اجتماعی تسلیم میشود و به ادامه تغییرات کلان سیاسی تن میدهد.
۳- المنت عملکردی
کمپین مقاومت مدنی و خشونت پرهیز به ویژه در موج سوم دموکراتیک سازی، با واکنشهای خشونت بسیار حداقلی از طرف حکومت همراه است. ساختار سرکوب در تمام نمونههای موج دوم و سوم از نظر تقسیم بندی هانتینگتون، نسبت به همبستگی های شکل گرفته، عقبنشینی میکند.
ویژگی بسیار منحصر به فرد امواج دوم و سوم، نمایندگی سیاسی عامل در دوره انتقالی و درون کشورهای مرجع است. بر خلاف آنچه که هماکنون در ایران میگذرد، هیچ نیروی سیاسی که داعیهدار برانداختن حکومت کنونی یا حامل نوعی پیشنهاد صلح جویانه برای گذار به یک دموکراسی باشد وجود ندارد.
بر اساس همین چند عامل که بررسی شد میبینیم این پترنها، قیاس تحلیلی مناسبی برای وضعیت امروزین ما پس از حدود دو سال که از جنبش مهسا میگذرد نمیسازند.
در ایران چه میگذرد؟
۱- المنت سرکوب
نزدیک به نیم قرن از عمر حکومت اسلامی در ایران و رویدادهای سال ۱۹۷۹ میگذرد. پس از تسویههای خونین در ماههای اول انقلاب اسلامگرایان، واقعه تابستان اعدام در سال ۱۹۸۷ را رقم میزنند. بیش از ۴ هزار مخالف سیاسی حکومت، طی روندهای ناعادلانه و بسیار ظالمانه تنها در طی چند هفته اعدام میشوند. دهه نود میلادی در ایران و پس از مرگ روحالله خمینی، دهه رویدادهای اعتراضات خونین شهری است. اعتراضات مشهد، قزوین و اسلامشهر از جمله مشهورترین آنها هستند که تخمین زده میشود که در هر کدام از این اعتراضات، دستکم ۱۰۰ نفر جانشان را از دست دادند. اولین اعتراضات که جنبه کشوری دارد در سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد. این شاید برای اولین بار بود که حکومت به علت مشارکت خیابانی حداکثری مخالفان با خطر جدی تهدید از دست رفتن قدرت خود مواجه شد. گفته میشود دستکم و فقط ۷۸ نفر از قربانیان سرکوب خیابانی از جنبش سبز شناسایی شدهاند. پس از آن ۴ اعتراض سراسری دیگر نیز در ایران اتفاق افتاد. اعتراضات سال ۲۰۱۶، ۲۰۱۷، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۲. مجموعا طی اعتراضات سراسری گوناگون از ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۴ چیزی حدود ۱۰ هزار نفر جانشان را از دست میدهند. نکته قابل توجه در سیستم سرکوب جمهوری اسلامی، مشارکت اصلاح طلبان و عاملیت آنان در این قتلعام هاست.
۲- المنت تولید مرگ فراگیر:
ساختارهای جمهوری اسلامی، تولید کنندگان ویژهی مرگ هستند. مثال های زیادی در این باره وجود که ساختار فاسد، متقاطع و چند دولتی در جمهوری اسلامی، رویههای اجرای خدمات عمومی را تبدیل به کارخانه مرگ کرده است. هنوز تصادفات در ایران به طور میانگین سالی ۲۰ هزار نفر قربانی میگیرند. آلودگی هوا در ۲۷ شهر ایران، در وضعیت بحرانی و گاهی ابر بحرانی قرار دارد. یک گزارش از وزارت بهداشت حکومت در سال ۲۰۲۳ میگوید: سالانه ۲۰ هزار مرگ منتسب به آلودگی هوا در ایران وجود دارد. بیش از نیمی از جمعیت کشور در معرض آلودگی هوا قرار دارند و خسارات آلودگی هوا در ایران سالانه به ۷ میلیارد دلار میرسد. فقط در شهر تهران سالانه بیش از ۳۷۰۰ نفر به علت آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند و خسارت این پدیده در تهران بالغ بر ۲.۳ میلیارد دلار است. دوران همه گیری کرونا که با دستور مستقیم علی خامنهای منجر به عدم واردات واکسن شد، بیش از ۳۰۰ هزار مرگ را در پی داشت. در فاصله بهمن ۱۳۹۸ تا بهمن ۱۴۰۱ که عدد ۱۳۶۱۶۶ نفر بوده و شمار تخمینی مرگهای بر اثر ابتلا به کرونا در کشور در این بازه زمانی ۲۴۰۳۹۰ مورد است. البته بر اساس گزارش دیگری که یکی از مراکز تحقیقاتی در ایران و در در تابستان سال ۲۰۲۳ منتشر کرده، تعداد قربانیان به مراتب بیشتر و تا بیش از ۳۶۴۴۱۷ مرگ نیز میرسد. به جز این باقی سازمانها نیز تبدیل به سازمان های تولید مرگ شدهاند. حادثه اخیر آتش سوزی بیمارستان قائم در رشت یکی از همین موارد قابل اعتناست. نیروی سازمانی برای نجات و مدیریت بحران تعریف شده ولی عملیات نجاتش به مرگ بیماران بخش آیسییو منتهی میشود. هیچ یک از پترنهای موفق انتقالی، شرایط ساختاری مرگآور ما را نداشتهاند.
۳- المنت ساختار چند وجهی و تابآور:
حکومت اسلامی پس از جنبش سبز در سال ۲۰۰۹، ساختار سرکوب را کاملا تغییر داد. عملا آنچه تحت عنوان سیستم سرکوب جمهوری اسلامی میشناسیم، به نظرم پس از این شکل ویژه خود را یافته است. آنها آموختهاند چگونه ایجاد وحشت عمومی کنند، چه زمانی انتقام بگیرند و چه زمانی به راحتی ماشه را بچکانند. ساختار چند وجهی و تابآور به این معناست که آنها نحوه مرگ را در پی اعتراضات خیابانی، بر اساس یک استراتژی چند مرحلهای و به کمک متخصصان رسانه و امنیت، خاموش میکنند. اشاره هر چند کوتاه این نوشته برای یادآوری این نکته است که تئوری های دورهی انتقالی اگر قابلیت نتیجهگیری مخالفان را در خیابان از نظر اندیشه سیاسی تغییر ندهد تنها یک موعظه سیاسی است! بنابراین وضعیت انحصاری ما با هیچ جای جهان کنونی قابل قیاس نیست. از همین رو تنها به مقاومت مدنی نمیتوان اتکا کرد و ضروری است که ایده خشونت به صورت ویژه و با چهارچوب تخصصی آن مورد ارزیابی قرار گیرد.